دستینه های خورشید

ساخت وبلاگ
آدمی که الان هستم با آدمی که چهار سال قبل بودم زمین تا آسمون تفاوت داره  تو بعضی زمینه ها تکامل یافته تر، تو بعضی زمینه ها با تجربه تر و توی بعضی چیزا هم پسرفت کرده اولی عالیه دومی به نسبت خوبه ولی این اخری... این اخری بدجور داره اذیتم میکنه و شاید که این سومی گاهی نتیجه همون دوتای اولی بوده  اگه ازم بپرسین که دلت میخواد برگردی عقب ؟ مسلما نمیتونم جواب بدم مگر اینکه بهم اطمینان بدین که جنبه های مثبتی که الان دارم همچنان سر جاس میمونه وقتی دوباره به همینجا رسیدم با این تفاسیر باید بگم که از این تغییرات راضی ام چون مثبتاش بیش تر از منفی هاش بوده (لایک خودم) منفی هاش هم شاید توی ذاتم بوده که الان کم کم داره خودشو نشون میده  دل نوشته... خدایا قبلا هم گفتم ولی گویا نیازه که دوباره تکرارش کنم... دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 311 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

درباره تاریخ و روز تولدم بین علما (مامان و بابای عزیزم) اختلاف افتاده بابام میگه دقیقا 20 روز از تاریخ مندرج در شناسنامم کوچیکترم. مامانم میگه دقیقا20 مهر به دنیا اومدم کم کم دارم دچار بحران هویت میشم تا رسیدن علما به اشتراک نظر تاریخ تولد من یوم الشک هست   منبع این اختلاف نظر، اونجایی هست که من برای تولد هیچ عجله ای نداشتم یا شاید هم اینده نگری نکردم و ماه مهر به دنیا اومدم. پدر مدبر و آینده نگر من برای اینکه  یک سال از مدرسه عقب نمونم (به خاطر همون چند روز دیرتر به دنیا اومدن) شناسناممو از خودم بزرگتر میگیره. حالا بماند که ملت میرن خدا تومن پول میدن تا صغر سن بگیرن خلاصه حالا خودشون هم نمیدونن روز تولد من کی هست. یعنی میدونن؛ فقط با اندکی تفاوت اصلا همینجوری محبت میچکه ازشون    امر دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 286 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

دفعه چندم بود؟؟؟ اووووم... آهان... دفعه پنجم بودامروز برای پنجمین بار رفتم آزمون توشهری دادم باورتون میشه چهار دفعه من رد شدم هعیییییییی چه فاجعه ای مدیونین اگه فک کنین رانندگیم بده ها فقط به قول مربیم: خورشید خانوم افسرا باهات نمیسازناااا هههه خب درد؛ اون خنده آخرت برا چیه ؟؟ خوشحالی برام تعلیمی نوشته، بعد پول مفت میره تو حلقومت ایییییش... فقط بلده بگه: من قول میدم ایندفعه جفتتون قبولین دیگه(منظورش من و زهرا با همیم. گفته بودم که از اول با هم رفتیم ثبت نام و سایر چیزا)  بعدم که رد میشیم زنگ میزنه میگه: چیکار کردین؟ قبول شدین دیگه... میگم: نه رد شدیم میگه: جفتتون؟؟؟ میگم: اوهوم میگه: ای بابا باز به چی گیر داد؟حالا دفعه دیگه حتما قبولین  اقا اصلا شما حرف نزنی ما خوشحال تریم حالا بی خیال هر دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : بالاخره, نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 250 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

خب داشتم میگفتم بعد از تماس زهرا رفتم محل ازمون. دیدم به به؛ فقط چهار، پنج نفریم که اومدیم برا ازمون ؛ که اتفاقا یکی هم دختر فامیل دورمون بود بسی مشعوف گشتیم و پس از نیم ساعت الافی و متلک شنیدن از پسران سواره و بی فرهنگ، من و زهرا و دختر فامیل دورمون نشستیم تو ماشین و از اونجایی هم که همیشه چشم امید همه به منه، نشستم پشت رول افسر محترم سرش تو برگه هاش بود و چیزی نمیگفت کمربندمو بستم و گفتم اقای ... (فلانی) جواب نداد همونجور منتظر نگاهش کردم که سرشو اورد بالا و به نشانه چیه؟؟؟سرشو  تکون داد گفتم اقای (فلانی) خدا وکیلی سه تاییمونو قبول کنین ما بریم دیگه زد زیر خنده و میگه نه بابا!!! راه بیفت راه بیفت حرف نزن منم گفتم چشم یه کوچولو روندم که میگه بزن دو زدم دو. میگه الان دور موتور چند بود که زود دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 240 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

فرمانده: دوشنبه پاسداشت شهدای گمنام داریم بیای

من: نمیشه بیام، دوره قران داریم

فرمانده: ای بابا!!! خوب این هفته رو نرو دوره قران، بیا مزار شهدا
من: نمیشه اخه دوره خونه ماست...
# و به راستی ارزش شهدا از ارزش قران هم بیشتره؟!!#

تو ذهنم یه عالمه حرفه ولی حوصله نوشتن ندارم شاید از عوارض تصادف دیشبه!

شبتون آروم

دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نه,حادثه, نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 288 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

  بی قراری های دلِ ماندگار اذیتم میکنه؛ بی وفایی بقیه نسبت به ماندگار هم، هم   خدایا مراقب دل ♡ ماندگارم باش؛؛؛ آ& دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : ماندگارم, نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 297 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

خدایا

یه سوال بپرسم؟

زهرایِ محیا بس نبود؟؟

دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 260 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 16:58

*یه هفته ای میشه که به پیشنهاد اُستادم که بسی دوستش میدارم( به شرط اینکه نمره سمینارم رو بد نده ) تو خانه ورزش مشغول به کار شدم.  به اُمید روز ها و موقعیت های بهتر ... آمین * اصلا از برخورد مربی رانندگیم راضی نبودم؛ پس عوضش کردم. کاشکی بیرجند هم مربی خانوم خوب میداشت تا مجبور نبودم با بعضی برخوردای مردا کنار بیام. هر چند نیومدم... خدایا دلشون میخواد ازدواج کنن. میشه که بشه؟تو رو خدا دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : کاشکی,کاشکی, نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 235 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:55

1-پیشنهاد کار داشتم. الان برای سه تا هیئت دارم کار میکنم...2-آیین نامه هم قبول شدم همون اول... از بیست نفرمون 15 نفر قبول شدیم به قول مسیولین و افسر یه رکورد ثبت شد!!! 3-فردا تو شهری ازمون دارم... 4-این روزا ذهنم زیاد درگیره... درگیر حرف بچه دومی: خورشید خیلی عوض شدی... 5-فک کنم خوبه حالم ...بقیه روزتون آروم  دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : منو,ذهنِ,درگیرم, نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 232 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:55

 روز پنج شنبه برای ازمون کنکور کارشناسی ارشد،  ناظر جلسه بودم. چقدررررر خسته کننده بود. چقدررررر حوصله سر بر  بود خودم ازمون داشتم اینقدر خسته نشدم حداقل اونجا یه کم استرس و هیجان داشتم ولی تجربه جالبی بود مسلا (س سه نقطه ندارم) یه خانومی حدودا سی ساله خیلی تمیز و مرتب پاسخ نامش رو جواب داده بود. دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 254 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

یه هفته قبلش یه رئیس_ی میگفت ده تا رئیس_ی از دهنش در میومد روز بعد انتخا_بات گفتم روح_انی خیلی جلوتره میگه اخ جووووووون...دست جیغ هورااااااا منو میگی اینجوری بودم اخه میگفت میخواد به رئیس_ی رای بده که!!!!!! واقعا غبطه میخورم بهشا *************************** بهم میگه همیشه هم راست گویی خوب نیست خوب دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 214 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

حیوون خونگیم گم شده تازه داشت ترسم ازش میریخت، میذاشتمش رو دستم راه میرفت ************************* هیچ وقت سعی نکنید یه بچه حوزوی رو به چالش بکشین. یهو دیدین زد کل اعتقاداتی که داشتین رو منهدم کرد. بعد تنها حرفی که میتونین بزنین بهش اینه که: منکه رفتم جهنم، ولی تو از بهشت برام موز بنداز + نوشته دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 231 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

روبروی خونمون یه پارکه .یه پارک بزرگ که من عاشقشم .تو این پارک چند تا حوض و استخر و ابشاره. یکی از این حوض های اب، تقریبا روبروی خونمونه .میشه گفت بلند ترین قسمت پارک محسوب میشه. دو تا درخت بید مجنون هم هست. من عاشق بید مجنونم. دقیقا روبروی در خونمون یه بید مجنون خیلی بزرگه. خیلی بزرگ و باشکوه ... . دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 296 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

میگم: استاد، حجم مطالب خیلیه، فقط هم که دو روز فرصت داریم، اونم بازبون روزه، نمیشه خوند خوب.  لطف کنین مطالب رو کمتر کنین میگه: مگه دانشجو ها هم روزه میشن. اِدامش فقط سکوت بود... ****************** میگه: مامانشی؟ میگم: خالشم میگه: پس چرا اینقدر شبیهته؟؟ میگم: چون خواهرزادمه! میگه: نه دیگه مامانشی... دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 268 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

*نیم ساعت 20:30 دیدم، اندازه یه عمر افسردگی گرفتم!!! تو این کشور خبر خوب پیدا نمیشه عایا؟؟؟ باز دم ورزشکارامون گرم... گاهی بین یه عالمه خبر بد، میشن کور سوی اُمید برای ادامه حیات! *خدا ماندگار منو برای این محله ماندگار کنه. همیشه اولین نفری هست که وقتی تو محله اتش سوزی میشه با اتش نشانی تماس میگیره دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

* هوا یه جوری آمپر چسبونده که با شیر آب سرد میشه دوش آب گرم گرفت!!! *میگه: به قول بابابزرگ خدا بیامرزم(میگم:خدا رحمتش کنه)[خدا در جهنم رو باز گذاشته که اینقدر گرم شده!!!!] دورت بگردم، ببند اون درو دیگه پختیم * از الان دلم تنگ شده برای ماه رمضون! ولی فردا عیده، اخ جووووون *یه بوم و دو هوا شدن!!! * دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 275 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

* سوال؟؟؟ اگه ببینین یه مورچه داره زجر میکشه، چیکارش میکنین؟؟؟ میکشینش تا راحت بشهیا وِلِش می کنید به امید اینکه شاید خوب بشه؟  * نماز عید تموم شد . چادر نمازمو با چادر مشکیم عوض کردم. گوشیم رو برداشتم. دینگ دینگ. مبلغ واریزی به حساب شما. 700,000 ریال!!! از ناکجا آباد بود!   *بالاخره، بعد از یک م دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 280 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07

یکی بود یکی نبود  ، همه بودن، خدا نبود    یه پسر جوون، تو یه محله قشنگ زندگی میکرد. این پسر خیلی خوب، اقا، نجیب، سربراه و مهربون بود تو محله بهترین بود. سرش به کار خودش بود. هیچ کی ازش بدی ندید. با همه مهربون بود. اما نشد ... نشد که خوب بمونه... که سربراه بمونه... که ادامه بده    دیپلشو گرفت اما دان دستینه های خورشید...
ما را در سایت دستینه های خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bgal-sol6 بازدید : 288 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 22:07