دستینه های خورشید

متن مرتبط با «چرند و پرند بالگرد» در سایت دستینه های خورشید نوشته شده است

روزای خوب... ادمای خوب... خدای خوب

  • سلام سلاممن بازم اومدن بعد از مدت ها غیبت صغری, ...ادامه مطلب

  • چه بخوانمت؟

  • سلام سلام, ...ادامه مطلب

  • تاوان!

  • امروز یه متن خوندم بآ همه ی فآز منفی که دآشت، امآ خیلی به دلم نشست "مآ آدمهآ همیشه تآوآن اشتبآهآتمون رو پس نمیدیم.... گآهی تآوآن محبت هآمون رو پس میدیم... " ​​​​​​ رآست میگه. نه؟  , ...ادامه مطلب

  • پدر و مادر یا...

  • کاش میتونستم راحت بگم که اون 2 سال 3ماه چی کشیدم و باعث و بانی اون احوال خراب کی بوده... شاید نوشتن بی پرده حالمو بهتر میکرد، اما معذورم... شاید به خاطر حضور یک سری افراد محرم اما نامحرم... نمیخوام زندگیم از این تلخ تر بشه فقط کاش عشقم بفهمه که چقدر از عزیزانش رنجیدم و چقدر اون عمل بی فکرانش تو زندگیمون خرابی و عقب موندگی به بار اورد... من نمیتونم اون کینه رو از دلم پاک کنم چون مشخص نیست تا کی و کجا باید تاوان یک سری اعمال بقیه رو بدم و هر لحظه زندگی به کامم تلخ تر باشه فقط دعا میکنم این زخم نه , ...ادامه مطلب

  • حال خوب این روز های من :)

  • دستم رو گرفت گذاشت روی ضریح امامزادچشماش رو بست و گفت انشاءالله خوشبخت بشیمگفتم آمین​​​​​​​, ...ادامه مطلب

  • دغدغه های ذهنی این روزای من...

  • بدون شک خدایی هست ولی نشاید اونقدر خوب که همه میگنمگه میشه خدا به خوبی اون چیزی که همه میگن باشه، بعد این همه بدبختیی و فقر و دربدری و ... هم باشه و این خدا هیچ عکس العملی نشون ندهاصلا چرا ادما میمیرن, ...ادامه مطلب

  • فردا چه شبیست... البته فردا شب نیست که! روزه :/ ولی یلداست دیگه:))

  •   ********************   فردا,,شب هم که یلداست,... شب فال حافظ و شاهنامه خوانی و هندونه و انار و بادوم هندی و  شلغم و آتیش بازی و سیب زمینی کبابی و چای آتیشی و کف زدن و ... وای وای کف زدن خلاصه که یلداتون قشنگ و پر از اتفاقای خوب خوب در کنار عزیزانتون ان شاءالله    , ...ادامه مطلب

  • بازم منو ذهن مشغولی اینده و کار...

  • * معلم ارابه های ادبی سال سوم دبیرستانم رو دیدم تا دیدمش یاد یه خاطره ازش افتادم.یادش بخیر یه دفعه یه موش اومد تو کلاس؛ این بنده خدا چه جهشی زد به بیرون از کلاس   * اموزش پرورش که به من و تخصصم نیاز د, ...ادامه مطلب

  • تعلیم و تربیت !!!

  • جمع بندی کلی مبحث (تمرینات ورزشی ویژه سالمندان): در خانه ای که بزرگترا کوچیک بشن،کوچیک ترا هیچ وقت بزرگ نمیشن.     1-میگه نوعی پلنگ سه حرفی 2-میگه ببر, ...ادامه مطلب

  • هر روز نزدیکتر

  •   دارم به تاهل نزدیک می شوم . تاهل ،تعهد و تمام مراسم گیج کننده و شیرین این بین . من به مردی متعهد می شوم که قرار است دست هایم را بگیرد و در خوشی ها و ناخوشی ها در کنارم باقی بماند .ما قسم می خوریم که در متشنج ترین لحظات زندگیمان به یاد بیاوریم که چطور لبخند یکدیگر را دوست داشتیم و برای پدیدار شدن این انحنای کوچک زیبا تلاش می کردیم ...   حال کنونِ من، از زبانِ حُسنا :)), ...ادامه مطلب

  • اولین بازگشت یک متعهد و متأهل...

  • * خورشید  بی مقدمه  بازگشت,   *حالم خوبه. بهتر از همیشه و هر روز هم بهترتر میشه همه چی خوبه ان شاءالله اینده هم خوبه و دیروز هشتمین ماهگرد پیوندِ منو آرامِ جانم بود مرغ عشقی که بهم هدیه داد خیلیییی خوشک, ...ادامه مطلب

  • دو تصویر... یه آدم...

  • آدمی که الان هستم با آدمی که چهار سال قبل بودم زمین تا آسمون تفاوت داره  تو بعضی زمینه ها تکامل یافته تر، تو بعضی زمینه ها با تجربه تر و توی بعضی چیزا هم پسرفت کرده اولی عالیه دومی به نسبت خوبه ولی این اخری... این اخری بدجور داره اذیتم میکنه و شاید که این سومی گاهی نتیجه همون دوتای اولی بوده  اگه ازم بپرسین که دلت میخواد برگردی عقب ؟ مسلما نمیتونم جواب بدم مگر اینکه بهم اطمینان بدین که جنبه های مثبتی که الان دارم همچنان سر جاس میمونه وقتی دوباره به همینجا رسیدم با این تفاسیر باید بگم که از این تغییرات راضی ام چون مثبتاش بیش تر از منفی هاش بوده (لایک خودم) منفی هاش هم شاید توی ذاتم بوده که الان کم کم داره خودشو نشون میده  دل نوشته... خدایا قبلا هم گفتم ولی گویا نیازه که دوباره تکرارش کنم... , ...ادامه مطلب

  • ❤ تو را خاطر فراموش •••

  • درباره تاریخ و روز تولدم بین علما (مامان و بابای عزیزم) اختلاف افتاده بابام میگه دقیقا 20 روز از تاریخ مندرج در شناسنامم کوچیکترم. مامانم میگه دقیقا20 مهر به دنیا اومدم کم کم دارم دچار بحران هویت میشم تا رسیدن علما به اشتراک نظر تاریخ تولد من یوم الشک هست   منبع این اختلاف نظر، اونجایی هست که من برای تولد هیچ عجله ای نداشتم یا شاید هم اینده نگری نکردم و ماه مهر به دنیا اومدم. پدر مدبر و آینده نگر من برای اینکه  یک سال از مدرسه عقب نمونم (به خاطر همون چند روز دیرتر به دنیا اومدن) شناسناممو از خودم بزرگتر میگیره. حالا بماند که ملت میرن خدا تومن پول میدن تا صغر سن بگیرن خلاصه حالا خودشون هم نمیدونن روز تولد من کی هست. یعنی میدونن؛ فقط با اندکی تفاوت اصلا همینجوری محبت میچکه ازشون    امر, ...ادامه مطلب

  • و بالاخره امروز...

  • دفعه چندم بود؟؟؟ اووووم... آهان... دفعه پنجم بودامروز برای پنجمین بار رفتم آزمون توشهری دادم باورتون میشه چهار دفعه من رد شدم هعیییییییی چه فاجعه ای مدیونین اگه فک کنین رانندگیم بده ها فقط به قول مربیم: خورشید خانوم افسرا باهات نمیسازناااا هههه خب درد؛ اون خنده آخرت برا چیه ؟؟ خوشحالی برام تعلیمی نوشته، بعد پول مفت میره تو حلقومت ایییییش... فقط بلده بگه: من قول میدم ایندفعه جفتتون قبولین دیگه(منظورش من و زهرا با همیم. گفته بودم که از اول با هم رفتیم ثبت نام و سایر چیزا)  بعدم که رد میشیم زنگ میزنه میگه: چیکار کردین؟ قبول شدین دیگه... میگم: نه رد شدیم میگه: جفتتون؟؟؟ میگم: اوهوم میگه: ای بابا باز به چی گیر داد؟حالا دفعه دیگه حتما قبولین  اقا اصلا شما حرف نزنی ما خوشحال تریم حالا بی خیال هر ,بالاخره ...ادامه مطلب

  • من و اُمید...

  • خب داشتم میگفتم بعد از تماس زهرا رفتم محل ازمون. دیدم به به؛ فقط چهار، پنج نفریم که اومدیم برا ازمون ؛ که اتفاقا یکی هم دختر فامیل دورمون بود بسی مشعوف گشتیم و پس از نیم ساعت الافی و متلک شنیدن از پسران سواره و بی فرهنگ، من و زهرا و دختر فامیل دورمون نشستیم تو ماشین و از اونجایی هم که همیشه چشم امید همه به منه، نشستم پشت رول افسر محترم سرش تو برگه هاش بود و چیزی نمیگفت کمربندمو بستم و گفتم اقای ... (فلانی) جواب نداد همونجور منتظر نگاهش کردم که سرشو اورد بالا و به نشانه چیه؟؟؟سرشو  تکون داد گفتم اقای (فلانی) خدا وکیلی سه تاییمونو قبول کنین ما بریم دیگه زد زیر خنده و میگه نه بابا!!! راه بیفت راه بیفت حرف نزن منم گفتم چشم یه کوچولو روندم که میگه بزن دو زدم دو. میگه الان دور موتور چند بود که زود, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها